پنج انگشت دوست داشتنی
پنج انگشت دوست داشتنی
درباره وبلاگ


جواب سوالم تو باشی اگر ز دنیا ندارم سوالی دگر که من پاسخی چون تو میخواستم...

____________________
دسته بندی

آشپزی

____________________
آرشیو

فروردين 1392

اسفند 1391

بهمن 1391

دی 1391

آذر 1391

آبان 1391

____________________
مطالب اخیر

کوچ نامه
سوال
یک خط صاف و ممتد
آخرین پست 91
درد
خدایا نه!!!
نامه ای به خدا
love is...
مردیم از خوشی آخه

____________________
نویسنده

zekhoo

____________________
لینک ها

حمل و ترخیص خرده بار از چین

حمل و ترخیص چین

جلو پنجره اسپرت

الوقلیون

____________________
لینک ها

وبلاگ جدید خودم

حالا بیا یه چی هست بالاخره

تجربه،فکر،حس

عاشقانه

هنرکده رویای طلایی

چاقی خوشبخت در آستانه تاهل

خاطرات دلتنگی های من

زن بابای امروزی

روزانه هام از زندگی زیر یک سقف با همسرم

روزانه هاي خانم دوري وآقاي مارلين

ردیاب ماشین

جلوپنجره اریو

اریو زوتی z300

جلو پنجره ایکس 60


____________________
امکانات

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 11
بازدید ماه : 49
بازدید کل : 14768
تعداد مطالب : 31
تعداد نظرات : 49
تعداد آنلاین : 1

دو شنبه 27 / 8 / 1391برچسب:,

نمی دانم

نمیدانم چند روز پیش بود که جلوی آینه ایستاده بودیم و یکهو دلمان بچه خواست!!!

ان هم ما که اصلا حوصله اش را نداریم و تازه 2 ماه است که عروسی کرده ایم.

دو قلو یا سه قلو بودنش هم فرقی نمیکند.  پسر باشند اما. تپل و شیطان و با نمک.

بزرگ کردن دختر خیلی سخت است. مدام باید مراقب باشیم کسی با احساساتش بازی نکند با این همه گرگی که توی جامعه است.

نمیدانم چند روز بعدش بود که رفتیم خرید. و همه چیز سرسام آور گران شده بود. مگر دو نفر آدم چقدر خرج دارند؟

بنظرم همان جا بود که از خیر بچه گذشتم. طفلکم حتما در اینده کمرش می شکست.

کم کم دارد داغ مسافرت بر دلمان میماند. میترسیم بمیریم، آرزو بر دل

دیروز رفتیم امامزاده سیکنه خاتون. خواهر حضرت معصومه است. از در که میرفتی تو بوی آشهای نذری هوش از سرت می پراند. ما اما به آبگوشت خوری رفته بودیم. جایتان خالی چقدر چسبید. هوای بس مطبوعی داشت و آبگوشت هم بس لذیذ شده بود. آرامشی هم داشت که ونگ ونگ هیچ بچه ای بر همش نمیزد. و ما بدون توجه به اینکه ممکن است چاق شویم یک عالمه آبگوشت پر چرب خوردیم. به جهنم که این بقول یکی از نویسنده های همشهری جوان هولاهوپ ها ممکن است دور شکم و پهلوهایمان را بگیرند.

ماه محرم هم آمد. دلمان بسیار می گیرد.

پی نوشت: خدایا شکرت که تن شوهرمان سالم است و ما محتاج کسی نیستیم. سایه اش را از سرمان کم نکن.

پی نوشت 2: حالمان از آدم های دو روی دور و برمان دارد به هم میخورد. متاسفانه مدام هم باید ببینیمشان و لبخند تحویل دهیم. خدایا چرا اینقدر من تحمل میکنم؟ خدایا زبان درازی عطا فرما تا یکبار برای همیشه جواب کوبنده ای به اینها بدهم. کاسه صبرم دارد لبریز میشود.

پی نوشت 3: حالم شاید دارد از خود بزم هم بهم میخورد..... دلمان برای پنج انگشت دوست داشتنی تنگ شد!

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: